یک دنیا اشک و سپاس
عزیزم ، این مطلبی که امروز برات میذارم در واقع مربوطه به دو هفته پیش همین موقع میشه . روزی که برای اولین سونو قلب رفتم 7 هفته و 1 روز سن بارداری ام بود، یه حسی تو دلم میگفت هستی و زندگی داری ، یه سوزن کوچولو هم به قلبم میخورد که نکنه مثل قبلی ها قلبی نباشه ؟؟؟ بعد از انتظار رفتم داخل و دکتر سونو گرافی رو انجام داد ، چه انتظار سختی بود دکتر هی اهرم سونوگرافی رو جا به جا میکرد و بررسی میکرد و هیچی نمیگفت، مانیتورش هم طرف من نبود که چیزی ببینم بالاخره ... برای ثبت گفت یه جنین زنده با قلب میبینم که سنش هم به هفت هفته میخوره .... همونجا اشک هام جاری شد چقدر قشنگ بود ،، چقدر شیرین بود تمام راه رو تا خونه از خدای بزرگ تشکر میکرد...