وقتی که تو دل مامان بودی 3
عزیزم اوایل اردیبهشت وقتی رفتم دکتر برا کنترل ، یه دفعه دکتر مامان گفت که برا زایمان در تاریخ مشخص شده نیست و نمیتونه عمل سزارین رو انجام بده
عزیزم دنیا روی سرم خراب شد و اشک ریزون اومدم خونه
بعد از دلداری های دیگران جستجو های اینترنتی ام برا پیدا کردن یه دکتر دیگه شروع شد
بالاخره خانوم دکتر کاظمی دو پیدا کردم و بعد فهمیدم که نینی عمه رو هم اون به دنیا آوارده و کارش خیلی خوبه
خلاصه یه کم خیالم راحت شد
روز های آخر هلاوه بر شور و شوقی که داشت ولی به کندی میگذشت
بابایی هفته ای یک یا دوبار منو میبرد دکتر برا کنترل
و یا میرفتیم برا تکمیل آخرین خرید ها
بی صبرانه منتظر اومدنت بودیم .
عشق قشنگم تا روز آخر هم هنوز اسم قشنگت رو انتخاب نکرده بودیم !!!
سه تا کاندید اسم داشتیم بینشون مردد بودیم و اسم تو یکی از نوضوعات گفتگو مون بود !!!!!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی